امشب آن یار پری مایه من
دست در دست رقیبم بودش
آنچنان نرم نگاهی میکرد
همه آمال مرا آسودش
......................
بسکه پنهان شدم از دیده او
تارهایم بگشاد از پودش
نارفیق عاشق دیگر شده بود
با تمام ضرر و هم سودش
....................
بر زغالش سیهی مانده به رخساره او
بر دو چشمم به خدا رفت به عمری دودش
او ندانسته نفیریزدد و از من بگذشت
به خدا رنگ جفا بود سرشت و کودش
...................
حیف آن عمر ، ندانسته به بادش دادم
گل من را بگرفت و به تبی فرسودش
اینا هم برات وحی میشن؟! D:
زیاد غم نخور رفیق، حالا از این دو روز نصفشم که گذشته، به امید خدا زودی خلاص میشی.D: