نمی دونم آهنگ جدید م.نامجو را که در واقع بازخوانی همون آهنگ ترنج می باشد را شنیده اید یا نه .
در این آهنگ که در آمریکا برایش ویدئو ساخته ، سعی بر این بنا شده که آزادی فردی را نشان بدهد .
به طوری که نامجو با یک جعبه سه تار گونه ای رفتار میکند که اینگونه تلقی میشود آن جعبه دوست نامجو می باشد ، و او مشغول عشق بازی با آن میباشد و مسیر های طولانی و مسافتهای طولانی را با جعبه سه تار طی میکند.
لازم به ذکر است که نامجوخود نیز با دستان باز مشغول و چرخیدن به دور خود رقص آزادی می کند و این گونه نشان می دهد که پرنده ای شده است که تازه می خواهد پرواز را آغاز کند وهمین دلیلیست که نامجو یکی از آهنگهای قدیمی خود را برای این آهنگ که اولین ویدئوی حرفه ای اش می باشد انتخاب کند.
در پایان این ویدئو می بینید که نامجو تاسفی عمیق را حس می کند.
یاد صدایش در پایان سریال ترش و شیرین به خیر ....
I''m so tired of being here
از بودن در اینجا خسته شدم
Suppressed by all my childish fears
تحت فشار ترسهای کودکانه قرار گرفتمAnd if you have to leave, I wish that you would just leave
اگه مجبوری ترکم کنی، آرزو می کنم که هرچه زودتر بری
Your presence still lingers here
چون وجودت رو هنوز اینجا احساس می کنم
And it won''t leave me alone
و من رو تنها نمیگذاره
These wounds won''t seem to heal
به نظر نمیاد که این زخمها خوب شدنی باشن
This pain is just too real
این درد خیلی کاریه
There''s just too much that time cannot erase
اینقدر کاریه که زمان هم نمیتونه اون رو خوب کنه
When you cried I''d wipe away all of your tears
وقتی گریه می کردی اون من بودم که اشکهات رو پاک می کردم
When you''d scream I''d fight away all of your fears
وقتی جیغ می زدی اون من بودم که با ترسهات می جنگیدم
And I held your hand through all of these years
این من بودم که این همه سال دستت رو می گرفتم
But you still have all of me
با این همه، هنوز با تمام وجود مال تو هستم
You used to captivate me by your resonating light
عادت داشتی من رو مجزوب نورهای طنین اندازت کنی
Now I''m bound by the life you left behind
ولی حالا محسور زندگی شدم که تو برام به جا گذاشتی
Your face it haunts my once pleasant dreams
صورتت تمام رویا های من رو شکار می کرد
Your voice it chased away all the sanity in me
صدات عقل و هوشم رو از من می گرفت
These wounds won''t seem to heal
به نظر نمیاد که این زخمها خوب شدنی باشن
This pain is just too real
این درد خیلی کاریه
There''s just too much that time cannot erase
اینقدر کاریه که زمان هم نمیتونه اون رو خوب کنه
When you cried I''d wipe away all of your tears
وقتی گریه می کردی اون من بودم که اشکهات رو پاک می کردم
When you''d scream I''d fight away all of your fears
وقتی جیغ می زدی اون من بودم که با ترسهات می جنگیدم
And I held your hand through all of these years
این من بودم که این همه سال دستت رو می گرفتم
But you still have all of me
با این همه، هنوز با تمام وجود مال تو هستم
I''ve tried so hard to tell myself that you''re gone
خیلی سعی کردم به خودم بقبولونم که تو رفتی
But though you''re still with me
ولی اگر چه هنوز با منی
I''ve been alone all along
من همیشه تنهای تنها بودم
When you cried I''d wipe away all of your tears
وقتی گریه می کردی اون من بودم که اشکهات رو پاک می کردم
When you''d scream I''d fight away all of your fears
وقتی جیغ می زدی اون من بودم که با ترسهات می جنگیدم
And I held your hand through all of these years
این من بودم که این همه سال دستت رو می گرفتم
But you still have all of me
با این همه، هنوز با تمام وجود مال تو هستم
me ahhh,
me ahhh. .
داشتم به این فکر میکردم که یعنی چی افرادی که همدیگه رو میشناسند ماسک به صورتاشون بزنند و شروع کنند به رقص ، اونم درحالی که فکر میکنند شناخته نمی شوند .
احساس میکردم کار احمقانه ای میکنند تا اینکه با یک فیلم آشنا شدم به نام روح اپرا .
اونجا فهمیدم چیزی که این رقص رو جذاب میکنه نه مراسم عجیبشه و نه رقصش !
بلکه روحی هست که در پشت اون نهفته و بسیار هم زیباست .
اینکار مثل مراسم قاشق زنی در شب چهارشنبه سوری خودمون می مونه !
بیشتر واسه دختر و پسر های جوان به وجود اومده تا بدون اینکه صورت هم را ببینند و قضاوت کنند ، بوسیله کلام با هم ارتباط بر قرار کنند.
تا بتوانند با ذات یکدیگر آشنا بشند و به قول خودمون دست از صورت بکشند و به سیرت توجه کنند.
چون وقتی صورت هم را نبینند خارج از هر گونه افکار کج و منحرف می توانند به هم دل ببندند و اینگونه یک رابطه محکم عشقی را بوجود بیاورند .
پس در این صورت ، زمانی که ماسک را به اختیار و با هوشیاری طرف مقابل به صورت میزنند ، از زدن ماسک نامرئی برای گول زدن طرف مقابل پرهیز می کنند .
کاری که در کشور ما دیگر به یک رسم تبدیل شده است !
I''ve been looking in the mirror for so long
تمام مدت داشتم تو آینه نگاه می کردمThat I''ve come to believe my soul''s on the other side.
و کم کم داشتم به روحم در آن طرف باور می کردم
All the little pieces falling, shattered
تکه های آینه در حال افتادن بودن و خورد شدن
Shards of me too sharp to put back together;
تکه های من تو آینه اینقدر ریز بودن که دیگه قابل ترمیم نبودن
Too small to matter,
اینقدر ریز شدن که دیگه بی اهمیت بودن
But big enough to cut me into so many little pieces
If I try to touch her
اما اینقدری بزرگ بودن که اگه سعی می کردم اونو (خودمو)
توش لمس کنم منو تیکه تیکه کنن
And I bleed,
و خون ریزی کردم
I bleed
خون ریزی کردم
And I breathe,
و دیگه نفس. . .
I breathe no more.
و دیگه نفس نکشیدم!. . .
Take a breath as I try to draw from my spirit''s well.
نفس عمیقی کشیدم همونطور که داشتم سعی می کردم
از روحم جدا شم
Yet again you refuse to drink like a stubborn child.
ولی تو هنوز مثل یه بچه کله شق از نوشیدنش امتنا می کنی
Oh lie to me, convince me that I''ve been sick forever
آه به من دروغ بگو و محکومم کن و بگو که من همیشه بیمار بودم!!!
And all of this will make sense when I get better.
و همه اینها قایل فهم میشن، وقتی که حالم بهتر بشه
But I know the difference
Between myself and my reflection.
اما حالا تفاوت خودم و تصویرم در آینه رو فهمیدم
I just can''t help but to wonder,
اما کاری ازم بر نمیاد جز اینکه در حیرت باشم
Which of us do you love?
که تو عاشق کدوممون هستی (من یا تصویرم؟!...)
So I bleed,
پس خون ریزی کردم
I bleed
خون ریزی کردم
And I breathe,
و نفس. . .
I breathe no. . .
و دیگه نفس. . .
Bleed,
خون ریزی کردم
I bleed,
خون ریزی کردم
And I breathe,
و نفس. . .
I breathe
نفس. . .
I breathe,
نفس. . .
I breathe...no...more.
و دیگه. . .نفس. . .نمی کشم!. . .
پ.ن: چون عجیب عاشق گروه Evanescence هستم سعی میکنم بعد از هر پست یک شعر و ترجمه از این گروه برای دوستدارانش بذازم. محمد
می گویند که در آخر الزمان جنگی به وقوع خواهد پیوست و این جنگ بین دو نیروی خیر و شر که هر دوی آنها برای خود مصلحی دارند به انجام خواهد رسید.
مصلحانی که از طرف جبهه خیر شناسایی شده اند و شرها نیز برای خود مصلحی دارند و نامی را برای او بر گزیده اند که فرماندهی آنها را در دست می گیرد .جدا از اینکه نه شر ها به شر بودن خود اطمینان دارند و خود را خیر می نامند و نه خیر ها از خیر بودن خود و در تلاشند که خیر بشوند.
اما موجودی که در این میان بازی را در دست دارد شیطان است و اوست که فرماندهی گروه شر را در دست میگیرد و طبق انچه پیامبران نوید آنرا دادهاند شر شکست خواهد خورد .
اما من در اینجا می خواهم این نکته را از دید خود باز تر کنم.
در این ایام که ادیان و فرقه های گوناگونی وجود دارند و انسانها طبق مکاتب گوناگون به زندگی خود نظم می دهند و از جمله این ادیان می توان به اسلام . مسیحیت . یهودیت و از فرقه هایی با ایدئولوژی خاص خود میتوان به بودائیت و کابالا(فراماسونری) اشاره کرد.
همچنین نزاح هایی گوناگون نیز بین انها در گرفته است که از مهمترین انها به در گیری مسلمانان و فراماسونرها اشاره میکنم که هر کدام یکدیگر را به وحشی گری و بی دینی و تلاش برای بدست آوردن قدرت محکوم می کنند.
آنچه که برای شخص حقیر ملموس بوده این است که مسلمانان آنچه را از اسلام برداشت میکنند که به نفعشان است و آنهایی که خارج از نفع خود میدانند را نفی میکنند و حتی حکم به مرگشان میدهند.
و یهودیان ونیز همچنین و اگر از اسلام بدگویی انسان کاملی هستی و چون نه کمر به قتلت میبندند.
اما آنچه که برای من روشن شده است این میباشد که وقتی خداوند کل جهان .فرشتگان وشیاطین و زمین را آفرید و سپس انسان را خلق نمود . تمامی آنها را طبق قرآن برنامه ای قرار داد و خدامند هیچ چیز را بیهوده نیافرید .
پس مانند این میباشد که همه آنها طبق برنامه ای از پیش تعیین شده به وجود آمده و تا دنیا این روند ادامه خواهد داشت.پس از همان اول نیروهای شر و خیر مشخص شده اند برای خدا.
من با توجه به سر رشته خودم که سینما می باشد آنرا اینگونه تحلیل میکنم که خداوند فیلمنامه ای را نوشت و سپس انرا چون کارگردانی زبر دست که می خواهد سناریوی خود را از تکه ای کاغذ نوشته شده به تصویر تبدیل کندبه اجرا در آورد.
نقش آول منفی فیلم را به شیطان.ونقش اول مثبت مرد را خود انتخاب نمود .نقشهای اول زن چه نیک و چه بد هم که در تاریخ کم نیستند . وبه پیامبران ستون اول فرماندهی نقش اول مرد را داد و انساسهای دیگر نیز سیاهی لشگر شدند.
پس اگر این فیلم را ۹۰ دقیقه ای بدانیم .من به شخصه چند صدم ثانیه را بازی خواهم کرد و شاید دوربین حتی نشانم ندهد.و چه باک که مردانی بزرگ با چه سختی هایی که تحمل کرده اند شاید چند ثانیه نیز بازی نکرده اند.
برای مثال ژولیوس سزار دیکتاتور روم را اگر کسی داستانش را خوانده باشد می شناسد و کسانی هستند که حتی نام او را نمی دانند و تنها چیزها یی را می دانند که برای پر کردن ذهنشان و خالی نبودن غریزه بوده است(مانند برخی از احکام دین خودمان!)
مطلب مهم این است که اگر خداوند از این فیلم خسته شود ( چون خودش تهیه کننده است )می تواند آنرا هر وقت خواست نیمه کاره رها کند ( مانند سریال ۲۴ که بنده آنرا نیمه کاره رها کردم چون خسته کننده شده بود)ومی تواند به گونه ای دیگر تمام کند ( مانند سریال فرار از زندان که دو پایان داشت).
و نه کسی میتواند خداوند را به دروغگویی و خلف وعده متهم کند . حتی میتواند آخرن را نیز بالکل نابود کند . حتی آنموقع میتواند جهان را به قبل از پیدایش ببرد. آنگاه شما بگوئید زمانی که نه کلمه دروغ به وجود آمده نه وعده و حتی نه کسی هست که ایراد بگیرد بر آنچه حایز شده و حتی نه انسانی هست نه شیطانی و تنها ذات خداوند است چه مشکلی به وجود می آید؟
شاید بگویید ای کاش خداوند از این فیلم خود ساخته خسته نشود . اما بنده شخصا امیدوارم خسته شود و چون این فیلم را کسل کننده دیدم پس به خدا می گویم بس است مرا .
اما اگر تمام نکنی سعی میکنم از جلوی دوربین رد شوم تا دیده شوم و البته امیدوارم که تدوینگرت این پلان را بر من ببخشاید!
و به یاد این شعر از خیام میافتم:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی . چو هستی خوش باش
لیتیوم ، نمی خوام که من رو زندانی کنی Lithium- don't want to lock me up inside
لیتیوم ،نمی خوام فراموش کنم که بدون اون چه احساسی دارم Lithium- don't want to forget how it feels without
لیتیوم ، من میخوام عاشق غم و اندوهم باشم Lithium- I want to stay in love with my sorrow
ولی خدا میخوام فراموشش کنم oh but God I want to let it go
بیا بخواب ، کاری نکن که تنها بخوابم! come to bed, don't make me sleep alone
نتونستم پوچی رو پنهان کنم و تو اون رو نمایان کردی couldn't hide the emptiness you let it show
هیچوقت نمی خواستم که به این اندازه سرد بشه ! never wanted it to be so cold
به اندازه کافی مست نشدی که بگی عاشقم هستی ؟! just didn't drink enough to say you love me
من نمی تونم به خودم تکیه کنم ! I can't hold on to me
در شگرفم که من چه مشکلی دارم !؟ wonder what's wrong with me
لیتیوم ، نمی خوام که من رو زندانی کنی Lithium- don't want to lock me up inside
لیتیوم ،نمی خوام فراموش کنم که بدون اون چه احساسی دارم Lithium- don't want to forget how it feels
لیتیوم ، من میخوام عاشق غم و اندوهم باشم Lithium- I want to stay in love with my sorrow
نمیخوام اجازه بدم که این بار من رو شکست بده Don't want to let it lay me down this time
اراده من رو واسه پرواز کردن نابود کنه ! drown my will to fly
من خودم رو در تاریکی میشناسم here in the darkness I know myself
تا اون رو فراموش نکنم نمی تونم خودم رو رها کنم can't break free until I let it go
اجازه بده که من رها شم let me go
عزیزم من تو رو می بخشم Darling, I forgive you after all
هر چی که باشه ، هر چیزی از تنهایی بهتره ! anything is better than to be alone
حدس میزنم این من بودم که در نهایت باید شکست می خوردم and in the end I guess I had to fall
همیشه خودم رو در میان خاکستر ها پیدا میکنم ! always find my place among the ashes
من نمی تونم به خودم تکیه کنم ! I can't hold on to me
در شگرفم که من چه مشکلی دارم !؟ wonder what's wrong with me
لیتیوم ، نمی خوام که من رو زندانی کنی Lithium- don't want to lock me up inside
لیتیوم ،نمی خوام فراموش کنم که بدون اون چه احساسی دارم Lithium- don't want to forget how it feels without
لیتیوم ، من میخوام عاشق غم و اندوهم باشم Lithium- I want to stay in love with my sorrow
ولی خدا میخوام فراموشش کنم oh but God I want to let it go
سهم من از کل دنیا شده شب تا صبح بیداری
اینهمه دیروز دویدی حالا بنگر که چی داری
محمد کجای کاری
این روزا بعضی سواره ، بعضی هم هنوز پیاده
اما من جدا از این دو ، شدم مثل اسب گاری
محمد کجای کاری
روزای سختی گذشته ، اما انگار موندگار
خنده پر زده ز لبهام ، حتی دلخوشی نداری
محمد کجای کاری
حتی یک رفیق آدم ، یک کمی درس رفاقت
نه عزیز و عشق یاری که بگیره روزگاری
محمد کجای کاری
ای خدا دلم گرفته از همین مردم نا اهل
دیگه حتی از دلم رفت ، وطن و شهر و دیاری
محمد کجای کاری
میبرند و میکشند تا از سری بازت کنند
در دل خاکت کنند تا محرم رازت کنند
گر که نامت را بپرسند از زبان مادرت
مادرت با بغض گوید برده اند نازت کنند
سنگ قبری را کنند صد پاره از زیر و برش
پس به آتش میکشند از پایه تا فرق سرش
یا منافق بوده است یا مفسد روی زمین
تا خدا هم چشم بپوشد ، تا نباشد یاورش
آه ای ساکت ترین بندگان این زمین
بر شما باد این بهشت ،هم حوری و عرش برین
امشبم را با جهنم کرده ام افطار من
اه ای پیک خدا این اشتباه من مبین
سوزن پرگار من دیگر رهش ادوار نیست
دیگر این خاشاک ،سبز است،پس بدانش خار نیست
جز کمی فریاد از حجم گلوی خشک من
اعتراض خانگی را پس دگر هنجار نیست
به خدا رفت دگر از دل من حس ملال
نوش بادت که حرامم به تبت گشت حلال
به افق گر چه نباشد اثر از تابش نور
نا امیدم نکند در ره این عشق مهال
ترس دارم نکند باز ز من دور شوی
ترس دارم نکند باز تو مغرور شوی
آه گر زین دل رنجور تو روی گردانی
آه گر باز ، رسی بر من و گر کور شوی
چه به گرمی به امن آغوشت ، مرا تو جا دادی
چه تو این فاصله ها را به هیچ جلا دادی
چه غمی بود به دل کوچکت ، عزیز دل من
که به بعد از سفرت ز من گریه ها دادی
بوسه شب زده من به لبت یادت ماند ؟
گو بر من که عزیزم چه دلت را لرزاند ؟
من که گفتم به تو عاشق شده ام یاور من!
گو چه کس چون من دیوانه ، تو را می خنداند ؟
سالی و اندی گذشتست من ندیدم روی تو
دل دگر تابی ندارد تا بیاید سوی تو
تا به آغوشت بگیرم ای رفیق خاکیم
دوست دارم تا بگیرم هر نفس از بوی تو
گر که پایم را بریدی از حریم خانه ات
گو که زنجیرم کنند بر رشته ای از موی تو
گر که شک داری فریب است این همه تصدیق را
گو که شلاقم زنند با خنجر ابروی تو
امشب آن یار پری مایه من
دست در دست رقیبم بودش
آنچنان نرم نگاهی میکرد
همه آمال مرا آسودش
......................
بسکه پنهان شدم از دیده او
تارهایم بگشاد از پودش
نارفیق عاشق دیگر شده بود
با تمام ضرر و هم سودش
....................
بر زغالش سیهی مانده به رخساره او
بر دو چشمم به خدا رفت به عمری دودش
او ندانسته نفیریزدد و از من بگذشت
به خدا رنگ جفا بود سرشت و کودش
...................
حیف آن عمر ، ندانسته به بادش دادم
گل من را بگرفت و به تبی فرسودش